Monday, October 16, 2006

اگر كف دستهايت را كنار هم بگذاري, مي داني چه زيبا مي شود؟
مي داني نيم كاسه اي مي شود براي جرعه اي آب؟ مي داني در آن جرعهُ آب مي شود دوباره تابش آفتاب و نقش مهتاب را ديد؟
مي داني گودي دستانت جايي مي شود براي پناه گرفتن دستهاي تنهاي من؟ مي داني تنهايي دستهاي من گم مي شود در خالي دستان تو؟
اگر كف دستهايت را كنار هم بگذاري, مي داني چه پرشكوه مي شود؟
مي داني بستر آرامش مي شود براي سرمن؟
مي داني مخمل نوازش مي شود پر از خنكاي مهر روي صورت خيس و گرم من ؟
...
اگر كف دستهايت را كنار هم بگذاري, خود زندگي لب پر مي زند از سر انگشتانت.
چه مي شود اگر كف دستهايت را كنار هم بگذاري....