Thursday, June 01, 2006
سالهايی هست برای بوسيدن. برای عاشق شدن، خنديدن، آينده را در چشمان ديگری ديدن، زير برف رقصيدن، در مستی عشق ورزيدن
.
سالهايی هست برای پوسيدن. برای وقت کُشتن، از تنهايی غول ساختن، نفرت از غول را نوشتن، درهای ارتباط را بستن، ديوار را شکستن. نرفتن، نگفتن، در سکوت نشستن.
.
سالهايی هست برای پوست انداختن. از بيرون ترک خوردن، از درون رُشد کردن. فشار آوردن، هُل دادن، سوختن و ساختن، دوام آوردن، آرام شدن.
.