.
.
.
ايستگاه آخر ، تهران...
.
تهران يعني سيگار...سيگار...سيگار...سيگار...سيگار....سيگار...يعنی مگنای خشک-از اينايی که گلو رو میسوزونه-...جالبه! روی سوزوندنش هم تاکيد میکنن...!!!
.
تهران يعنی توی اتوبان از زور ترافيک و بيای پايين، وايستی و نصفه يه کتاب رو بخونی...
.
تهران يعنی توی يه مهمونی يه زن شوهردار رو اعصاب همه پسرای جمع باشه...
تهران يعنی توی همون مهمونيه، برقها بره و ببيني يکی داره با كناريت ورمیره، شمع که میآرن ببينی همون زن شوهر داره، که شوهرش گوشه مجلس نشسته، ده سانتيت ايستاده و يه لبخند مسخره تحويلت میده..
.تهران يعنی ف اح ش ه...چه از نوع زنش، چه از نوع مردش !!!!!
.
.
.
گاهی که فکر میکنم، میبينم مزخرفترين و مسخرهترين حرف ممکن توی تهران حرف از "عشق" زدنه...توی تهران که راه میری، احساس میکنی که اون عشق و ليلی و مجنون و اين صوبتا همش ماله تو قصههاست...ماله تو فيلمهاست...اون عاشق "سينهچاک" و اون دلداده "مطهر" ماله تو قصههاييه که قهرمانهاشون تا آخرش زندهان و میجنگن...آخرش هم دختره رو با يه اسب سفيد میدزدن...اما اينجا...نه!...نه!...تمام نگرانيش اينه که نکنه معشوقهاش ديشب با يه نفر ديگه خوابيده باشه...هه...عشقت رو قاب بگير بذار رو طاقچه واسه آيندگان بمونه....
.
.
.
تهران يعنی پيچوندن...يعنی اونقدر پيچيده بشی که فر بخوری...يعنی پيچگوشتی...
.
تهران يعنی سيگار...
.
تهران يعنی اونقدر گرم صحبت بشی که حواست پرت بشه و از آخر جردن اونقدر پياده راه بری و بری و بری تا به جای ونک از اتوبان همت سر در بياری...
.
.
تهران يعني وقتي گم شدي و نگراني، كياوش هرهر ميخنده و ميگه بابا بالاخره به يه جايي ميرسيم...
.
تهران يعنی وقتی گم میشی، ديگه عمرا پيدا بشی...
.
.
تهران يعنی صدای "نازنين مريم" آکاردئون اون پسره اول خيابون گاندی...
.
تهران يعني سيگار...
.
تهران يعني تركيب ساختمونهاي ميدون حسنآباد...
تهران يعني توي بافت قديمش كه راه ميري، هيچ مشكل و هيچ كمبودي رو احساس نميكني...ولي فقط كافيه توي يكي از بافتهاي جديد قدم بزنين، فقط گيجي و سردرگمي...حتي سادهترين معيارها هم لحاظ نشده...تهران يعني چارسوقهاي بازار...يعني وقتي توي شلوغي ديوونهكننده "بازار" راه ميري، لذت ببري...
.
.
.
.
.
تهران يعنی قهر خدا...
اون قدر اين شهر گيج و گنگ و عجيب و غريب میزنه که اصلا نمیتونم توش خدا رو احساس کنم...
هيچوقت به اندازه الان از خدا دور نشده بودم...انگاری اصلا نيست يا اصلا گمش می کنی يا انگاری میدونی يه جای کار میلنگه يا يه جای کار گير داره ولی نمیدونی که اين گيره، همون طنابه است...يا همين نردبون اين بغل...يا..........
.
.
.
تهران يعنی خدای تو قصهها...
.
.