Friday, September 23, 2005
رفیق ، وقتی نفرت تیغ بر می کشد از همه ی حس ها بلند تر و بارزتر باشد ، صرفاً برای این نیست که دیگری را از میان بردارد و به همین مختصر اکتفا نمی کند ، نفرت با شوری تب آلود و دیوانه وار می خواهد دودمان دیگری را تا ابد بر باد دهد تا حتی نامی از او بر صفحه ی روزگار نماند، نفرت نگاه واژگونه ی خداوند است ، یک آفرینش واژگونه که به سمت نیستی و نابودی سوق دارد ، نفرت به حال بسنده نمی کند بلکه گذشته و آینده ی دیگری را آماج تیرهای سمی و زهر آلود خود قرار می دهد.درست مثل عشق که چنگ نیرومند خود را به سوی همه ی زمان های دیگری باز می کند ، اما با این تفاوت که عشق برای در آغوش کشیدن پیش می آید و نفرت برای تارو مار کردن، در نفرت جز آنکه نفرت می ورزد کس دیگری پیدا نمی شود ، برای اینکه کسی وجود داشته باشد به حضور دیگری نیازمند است ، من با دیگری است که معنا می یابد و برای اینکه این دو وجود داشته باشند باید عشق یا دست کم انتظارش ، حسرتش ، یا وعده اش پا در میان بگذارد