Monday, August 22, 2005
من هميشه ستايشگر دوستی بوده و هستم. شايد به اين دليل که هميشه دوستان خوبی داشته ام و هميشه کسانی بوده اند که در حضور آنان صداقت و صميميت را تجربه کنم.از همانهابود که ياد گرفته ام که می توان بی ريا محبت کرد,دوست داشت چون با من چنين بوده اند و ياد گرفته ام که منتی بر آنچه به عنوان يک دوست کرده ام نگذارم حتی اگر بی ارزش و بی مقدارش بدانند.که هیچگاه اینطور نبوده و متاسفم از اينکه آنقدر مناعت طبع ندارم که بتوانم دلتنگی خودم را پنهان کنم و چيزی ازآن ننويسم.
اعتراف می کنم که از جايی و کسی بيرون از دنيای وبلاگ دلگير بودم و آمده بودم که تلخ بنويسم,خیلی تلخ....آمده بودم بنويسم که در تعريف بعضی کلمات اشتباه کرده ام ولی چيز ديگری نوشتم .چيزی که درست بود نه چيزی که دلم می خواست.
مطلب بالا را با ته مانده صداقتم نوشتم، چيزی که باقی مانده نه چيزی که بود.چون بی گمان در گذشته چيزی بيش از امروز خود بوده است.