Sunday, August 21, 2005
من قادر به درک مفهوم ازدواج هستم. قادر به درک مفهوم رابطه آزاد بدون ازدواج هم هستم ولي هيچوقت قادر به درک مفهوم تنوع طلبي جنسي نشده ام. اين ميل به تصاحب همه چيز و همه کس کمي به نظرم غيرعادی مي رسد همانطور که هيچ شخص عاقلي به تمام غذاهای سر سفره حمله ور نمي شود. از اين ژست پيروزمندانه در شمردن تعداد شرکای جنسي و از اين افتخار به خوابيدن با کلثوم و زری يا شراره و في في هم بيزارم و به عنوان يک مرد افتخار چنداني در تصاحب آن نديده ام و نمي بينم .
خدايا در پيشگاه خودت شهادت مي دهم که سالم و سلامت هستم . قديس و امامزاده و تارک دنيا هم نيستم. علاقه من به اين قبيل امورات هم کمتر از ديگران نيست ولي به اين اصل اساسي در زندگي خود ايمان آورده ام که کسي که به دنبال همه چيز باشد در حقيقت به دنبال چيزی نيست. زنان را نمي دانم ولي از اين قسم مردان در زندگي خودم و در ميان دوستانم بسيار ديده ام. مانند سلطان شروع کرده اند و به قول خود زمين و زمان را فتح کرده اند و عاقبت در تنهايی و افسردگي مطلق به آخر خط رسيده اند. ديده ام که آن آرامش و اطميناني را که به دنبال آن بوده اند هرگز به دست نياورده اند.ديده ام که چگونه و چطور به اين تنوع لعنتي عادت کرده اند .
پيمانه ای از پشت پيمانه ديگر و شرابي از پشت شراب ديگر خالي شده است و آن مستي جادويی هرگز نرسيده است . ديده ام که اين پيمانه ها حتي رنگ و لعاب روشنفکری و عشق را هم يدک کشيده اند. ديده ام که گاهي کار به حقارت هم کشيده است. ختم کلام اينکه کسي با پريدن از اين اتوبوس به آن اتوبوس به مقصد نرسيده است و يا حداقل اينکه من نديده ام که برسد .