Thursday, July 14, 2005
نوشته امروز دگرگونه است... برای یک دوست.از من است ......

اين روزها منگم هنوز .. گيج از شنيدن حرف ها و گيج تر از بازی های زندگی .. دچار فلج مغزی موضعی هستم که از قضا پر بدک نيست .. آدم ها را کمتر می فهمم و حوصله ی فهماندن هم ندارم .. در سکوتی مسالمت آميز با خودم و ديگران به سر می برم .. انگار آب از آب تکان نخورده و من تا ابد زنده می مانم ..
امروز خوب تر از روزهای قبل بود ، اما به همان گيجی .. لحظه ها از ذهنم فرار می کردند و تلاشی نمی کردم بگيرمشان .. هر که می آمد در را باز می گذاشتم که بنشينید رو به رويم و نگاهم کند .. می دانی ، هوايی شده ام به گمانم .. و همين روزهاست که ابر سياه باز بيايد و از هميشه سخت تر بگذرد .. دلم بيشتر از هر چيز ، سبکی می خواهد .. سبکی و بی باری ..به سکوتی دنباله دار نياز دارم .. سکوتی طولانی و ممتد

خيلی خوبه يه وقتايی که اصلا انتظارش رو نداری و کاملا داغون هستی ، يه اتفاق خوشگل بيفته که يادت بندازه دنيا هميشه هم رو دنده ی چپ نمی چرخه .. و يادت بندازه علی رغم همه ی بد اخلاقی هات ، ادا و اطوارات ، عصبانيت های گاه و بی گاهت ، خودخواهی هات و هزار تا عيب و ايراد ديگه ، هنوزم دوستای خوب و با ارزش کنارت هستن که از بدترين سال زندگيت برات يه خاطره ی دل چسب بسازن .. يه خاطره ی دل چسب و طولانی ..

وقتی که کادوت به دستم رسید بیشتر از هر وقت دیگه گم شده بودم
فقط اینو بدون که يه لحظه نارنجی ... با بوی نارنگی ، وقتی پوستشو می کنی و ذرات خيسش در هوا پراکنده میشن ... زندگی سبک بود ولبخند می زد
صدايت گرم است. گرم و دلنشین. می خندی و شادمانه برايم می گويی. لحظه ها و لحظه ها. انگار پس از روزه ای طولانی، لب به افطار سخن گشوده باشی تا سپيده ی صبح. من اما خاموش و سال خورده، لب تر می کنم با گرمای صدایت.غبار خاکستری محو میشود و رنگها از زیرش نمایان می شود
باز روز می آيد و مرا غرق می کند در تمام پلشتی هاش. سايه ی ابر سياه شوم رنگ می اندازد روی نارنجی ها و ليمويی ها و سبزها، و انحنای لبخندم زهرآگين می شود. يادم می آيد رها شده ام ميان جاده ای پر پيچ و خم و بيهوده دنبال نشان مقصد می گردم. يادم می آيد نشسته ای آن سوتَرَک و نگاهم می کنی با خندهای زیبا. لبخند می زنم و فراموش می کنم که گم شده ام. یادم دادی می شه همه چی رو راحت تر از سخت گرفت . راحت گرفتن ، گاهی وقتا سخته ؛ اما نتيجه ش لذت بخشه
...
خوشبختی که میگن همینه نه! اینکه تو قلب پاک ترین آدمای دنیا یه جای کوچیکی برای خودت داشته باشی
خلاصه اینکه: مرسی هزاااااااااااااااااااار تا