Friday, June 17, 2005
ای حلزون! تو هم بايد رای بدهی تا دنيا را عوض کنی، آرام آرام.
زمين می لرزد و زمان می گذرد. خانم رابينسون مُرد و آقای جکسون تبرئه شد. بالاخره جنگ ستارگان تمام شد و بَتمن آغاز شده است، خوب به سلامتی. پينک فلويد در يک اقدام بی سابقه يک کنسرت مجانی در لندن برگزار می کند و بدين وسيله همه می فهمند که بچه ها در آفريقا گرسنه اند. شعار هر روز مشخص است، روزی سه بار و هر بار هفت تکرار : من برمی گردم؛ اين را هر روز صبح به آينه اعلام می کنم و در راستای يک برمانهء رشد فردی و اجتماعی بيست و پنج ساله به استثمار جهانی خدمت می کنم. حلزونهای محترم؛ بشتابيد، اينجا آخرِ دنياست، و اين روزها آخرالزمان
مرگ هم برای ما پلنگ شده است : کمين می نشيند و شکار می کند و به گور می برد؛ گاهی چشم سفيدش در تاريکی مطلق برق می زند، پدرسگ قرار نبود به اين زودی به ما برسد. ما هم که گورخر، مثل الاغ می دويم و خودمان هم نمی دانيم بالاخره سفيد هستيم با راه راه سياه يا برعکس. ما مکتب رفته ايم و مدارک عالی گرفته ايم. ما مثبت می بينيم، ما به تنهايی با تنهايی می جنگيم و افسرده نمی شويم. ما اعلاميه صادر می کنيم : ما بدينوسيله تاسيس باشگاه گورخران فراری را به اطلاع مخلوقات جهان می رسانيم
باشگاه گورخران فراری محلی است مجازی واقع در تقاطع تمام خطوط موازی. تنها شرط لازم برای عضويت نداشتن هويت است و ضعف شخصيت. ارزشهای اصولی اين باشگاه عبارتند از گمراهی، بی تفاوتی و نقض کليهء اصول اخلاقی. ما به هيچ کدام از اصولی که قبول داريم عمل نمی کنيم و هيچ کدام از کارهايی را که انجام می دهيم قبول نداريم. ما گورخران فراری هر گونه تطابق بين رفتار و گفتار را شديدا تکذيب کرده و هر گونه بدبينی، خرده گيری، ژاژ خايی و پيش داوری را به شدت تشويق می کنيم. ما بسيار روشنفکريم و هيچ کس را قبول نداريم. ما وقت نداريم بايستيم و فکر کنيم، و به همين دليل ما هيچ ايده ای از اينکه از چه چيزی فرار می کنيم نداريم، ولی از ترس اينکه از کسانی که نمی شناسيم عقب نمانيم مثل سگ می دويم و مثل قاطر از کوه بالا می رويم
ای حلزون! ما گورخران فراری امروز رای می دهيم. تو هم امروز گورخر باش. کوهستان فيجی جايی نمی رود، فردا به راهت ادامه می دهی. آخرالزمان هم می گذرد