Saturday, June 04, 2005
با تو؛ نه به تو، و نه برای تو :
به من سلام نکن. من سالهاست که با تو هستم. به من سلام نکن ؛ با من به آنچه می خواهی و نداری و نمی جويی سلام کن
به من نخند.بيا اينجا کنارم بنشين.از اينجا خورشيد معلوم است. از اينجا می فهمی که چرا خورشيد هميشه دور است ؛هيچ کس تحمل گرمای پاکش را ندارد ، اگر نزديک بود می سوختيم !از اينجا می فهمی که هر کسی می گويد نور نيست حتما کور است.به من نخند ، بيا اينجا و کنارم بنشين و پاکی آفتاب را ببين و با من به تمام غمها بخند.
به من نگو.به من نگو من نمی فهمم و من خوشبختم و من مشکلی ندارم.به من نگو هيچ کس تو را نمی فهمد ؛ اين جمله را دوست ندارم.ببين ! من و تو و او - در پشت صورتهايمان - هر يک دريايی از نا ديده ها و نا گفته ها و نا کرده ها داريم ؛می دانی ، من هم به دنبال همان ساحلی هستم که تو به دنبالش می گردی.من هم آن فيلم را ديده ام، من هم آنجا بوده ام ، من هم پشيمانم به خاطر همان کارهايی که کردی.به من نگو تنهايی ؛ بيا اينجا و رودها را ببين که دريا ها را يکی می کنند. به من نگو نمی شود، با من بگو می شود و بخواه و برخيز و سدها را بشکن.به من نگو او نمی خواهد. به او هم همينها را بگو.
به من اعتماد نکن.حرف مرا هم مثل همه بشنو و باور نکن.بدان که من فقط هر چه برای خودم می خواهم را می گويم. بدان که من هم همانقدر نمی دانم که تو نمی دانی، من فقط روياهای خودم را می جويم.به من اعتماد نکن، ولی بيا اينجا وآدمها را ببين وحرفهايشان را بشنو و فقط به هر چه خودت می خواهی اعتماد کن.به من اعتماد نکن، با من به خودت اعتماد کن.
به من پشت نکن.پشتت از جای زخمهای دوستانت خونی است.من که دوستت نيستم...پشتت برای زخمهای من جای خوبی نيست.می دانی ، اگر به کسی پشت نمی کردی کسی هم پشتت را زخمی نمی کرد.می دانی ، اگر همه به سينه هم خنجر می زديم ديگر دوست و دشمن فرقی نمی کرد.به من پشت نکن. بيا اينجا کنارم بنشين و رو در روی آفتاب قرار بگير.به من پشت نکن، با من به تمام روزهای تاريک گذشته ات پشت کن. به من پشت نکن ، اگر فردا را روشن می خواهی به آفتاب پشت نکن.
به من دروغ نگو.می دانم که می خواهی. می دانم که خسته ای از بس که منتظر نشسته ای.می دانی ، نمی آيد! به من دروغ نگو، بيا اينجا و با من به هر که می گويد خودش می آيد بگو دروغگو!به من دروغ نگو، تو هم می دانی که نمی آيد.
بايد رفت، يافتش، گرفتش و نگاهش داشت. به من کمک نکن. لازم نيست. با من به خودت کمک کن. به من نگو تا بعد....با تو تا بعد ها هستم، تا ساحل...در راه می بينمت...
همین