Tuesday, August 30, 2005
اما آداب جنتلمنيته ، : رستوران و مخلفات .
1 . انتخاب رستوران ، کمی تا قسمتی نشان دهندهء سليقهء شماست . اگر از بانويی دعوت کرده ايد تا ساعتی را با هم غذا بخوريد و گپی بزنيد ، حتی الامکان رستورانی دنج و خلوت انتخاب کنيد . معمولا هنگام ظهر رستوران ها خلوت هستند ، اما اگر برای شام به رستوران پرطرفداری می رويد ، حتما از قبل ميز رزرو کنيد تا توجه و آداب دانی خود را نشان دهيد .
تذکر : اگر در حالت عادی و تصادفی تصميم می گيريد به رستوران برويد ، اين نکته را در نظر داشته باشيد که خانم ها معمولا غذاهای پرسی را به غذاهای ساندويچی ترجيح می دهند ! )
. 2 . اگر برای اولين بار به رستورانی جديد می رويد ، از قبل آدرس را کامل چک کنيد و مطمئن شويد که رستوران مذکور در دست تعمير نمی باشد تا در به در آوارهء خيابان ها نشويد !
3 . هنگام ورود به رستوران ، سعی کنيد ميزی دنج و کوچک انتخاب کنيد و موقع نشستن صندلی را برای همراهتان عقب بکشيد . دقت داشته باشيد که صندلی مناسب را برای نشستن انتخاب کنيد . به عنوان مثال سر يک ميز چهار نفره ، شما دو گزينه برای انتخاب داريد . يا صندلی روبروی همراهتان ، يا صندلی مجاور . انتخاب درست يکی از اين دو ، موقعيت شناسی شما را نشان می دهد ! ( اگر قرار رسمی ست يا اوايل آشنايی ، بهتر است از صندلی مقابل و اگر حس نزديکی و صميميت موجود است از صندلی مجاور استفاده کنيد . )
4 . غذا خوردن در يک قرار دوستانه ، يک فعاليت جانبی محسوب می شود . بنابراين به خاطر داشته باشيد شش دانگ حواستان به غذا نباشد
5 . در ضمن ميزتان را جايی انتخاب کنيد که حواستان معطوف بانوان ميزهای ديگر نشود . مطالعات اجتماعی بر روی ساير بانوان را به مواقع تجرد اختصاص دهيد !
6 . اجازه دهيد ابتدا طرف مقابل منو را مطالعه کرده ، غذای دلخواهش را انتخاب کند . به خاطر داشته باشيد که پيشنهاد سفارش سالاد ، ماست ، سيب زمينی سرخ کرده و نوشيدنی وظيفهء شماست . و توصيه می شود در هر صورت سالاد را فراموش نکنيد .
7 . هنگام سفارش غذا ، بهتر است اجازه دهيد خانم همراه شما غذا را به گارسون سفارش دهد .
8 . اگر نوشيدنی ها در بطری های در بسته باشد ، اين وظيفهء شماست که در بطری را باز کرده و ابتدا ليوان شخص مقابل را پر کنيد . در حين خوردن غذا هم مجددا ليوان را قبل از خالی شدن کامل پر نماييد
9 . اگر سر ميز دستمال سفره وجود دارد ، زمان سرو غذا حتما از آن استفاده کنيد . يعنی آنرا باز کرده روی پاهای خود قرار دهيد تا هنگام سوتی های غذايی ، لااقل شلوارتان لکه دار نشود !
10 . هيچ وقت قبل از خانم همراهتان خوردن غذا را آغاز نکنيد و بدون حضور وی غذا سفارش ندهيد .
11 . اگر غذاهای مختلفی سفارش داده ايد ، پيشنهاد دهيد کمی از غذای شما را تِست کند .
12 . حتی الامکان از سفارش دادن ساندويچ های پر سس بپرهيزيد . چون صحنهء جاری شدن سس از اطراف دهانتان حين گاز زدن به ساندويچ کذايی ، قطعا صحنهء مطبوعی نخواهد بود .
13 . اگر پيتزا سفارش داده ايد ، به خاطر داشته باشيد هنگام خوردن آن ، و به خصوص زمانی که بانوی مقابل در حال کلنجار رفتن با پنير کش آمده می باشد ، به او زل نزنيد و سر خود را با سالاد يا غذايتان گرم کنيد تا به خير بگذرد . خيره شدن به صحنهء خوردن پيتزا با پنير کش آمده ، به کلی از آداب جنتلمنيت به دور است
14 . در رستوران های رسمی نحوهء استفاده از قاشق ، چنگال ، و کارد مناسب برای هر غذا يا پيش غذا را رعايت کنيد .
15 . سالاد را با قاشق نخوريد .
16 . محض رضای خدا در حين خوردن غذا ، با دهان پر صحبت نکنيد و نخنديد .
17 . اگر وسط غذا نوشيدنی ها تمام شد ، مجددا سفارش دهيد .
18 . با آرامش و طمانينه غذا بخوريد و سعی کنيد همزمان با همراهتان غذايتان را تمام نماييد .
19 . ته بشقاب را برق نيندازيد ، انگار که از قحطی برگشته ايد .
20 . اگر سيستم معدهء شما به شکلی ست که نوشيدن نوشابه های گاز دار منجر به ايجاد باد گلو می شود ، محض رضای خدا آب معدنی بنوشيد .
21 . بعد از غذا بلافاصله رستوران را ترک نکنيد ، بگذاريد غذا کمی از گلويتان پايين برود ، بعد !
22 . پس از اتمام غذا ، پيشنهاد دسر يا چای يا قهوه را فراموش نکنيد و مستحب مؤکد است در اين زمينه کمی هم پافشاری نماييد .
23 . موقع دريافت و پرداخت صورت حساب ، بايد سعی کنيد مبلغ کل کاملا مخفی باقی بماند . نشان دادن يا واگذار کردن صورت حساب به کلی از آداب جنتلمنيته به دور است .
24 . بعد از صرف غذا ، اگر خانم همراه شما برای مدت کوتاهی ميز را ترک کرد ، از او نپرسيد : کجا ؟! طبيعتا برای تجديد روژ به دستشويی می رود و شما بهتر است اين نکته را به روی خود نياوريد !
Monday, August 29, 2005
اما کمی هم در باب رفتار جنتلمنانه بنويسيم . باب اول : سلام کردن و دست دادن .
يک آقای جنتلمن بايد سعی کنه موقعيت شناس خوبی باشه و حدس بزنه که بهتره اول به کی سلام کنه . موقع سلام کردن هی تکون نخوره و کج و راست نشه ، خيلی ريلکس تو چشم های شخص مقابل نگاه کنه و بگه : سلام ! ( نکته : از اصطلاحات مرکب از قبيل سلام عليکم و ... به شدت خود داری کنيد . ) موقع سلام کردن سعی کنيد اسم طرف مقابل رو هم به زبون بياريد ، مثلا بگيد : سلام شفق جان ! ( به خاطر داشته باشيد که شفق جان کاربرد بسيار عميق تر و تاثير گذارتری از شفق خانوم داره . )
از نوع دست دادن يک آقا به خوبی ميشه به ميزان جنتلمنيتش پی برد . بعضی ها با قدرت تمام - انگار که طرفشون قهرمان وزنه برداری دنياست - دست ميدن . اينجور وقتا انگشت های طرف مقابل تا مرز له شدگی پيش ميره ، به خصوص اگه انگشتر هم دستش باشه . بعضی ها آروم تر ، اما با صميميت تمام ( ! ) دست می دن ، انگار که سال هاست پسر خاله هستن و گاهی وقتا يادشون می ره دست طرفو ول کنن ! اما يک آقای جنتلمن ، بايد مثل آدم های افليج دست بده . يک آقا هيچ وقت برای دست دادن نبايد دستش رو دراز کنه . اگر خانوم مقابل دستش رو جلو آورد ، بايد خيلی نصفه نيمه کاره و عين اشخاصی که دستشون لمسه ، در حد بند انگشت دست طرف رو بگيره و مطلقا هم فشار نده . اينجا به خاطر داشته باشيد که هر چه لمس تر و فلج وار تر ، با کلاس تر !
ادب و آداب حکم می کند وقتی بانويی را بيرون دعوت می کنيد ، از کافه گرفته تا رستوران و پارک ، تلفن همراه خود را خاموش کنيد . سينما و تئاتر و کنسرت که جای خود دارد . و با اين کار توجه و شخصيت خود را نشان دهيد . فرض کنيد در کافه نشسته ايد و مشغول گفتگوييد ، هر ده دقيقه يک بار موبايلتان زنگ می زند .
سه حالت وجود دارد :
يا ارتباط کاری ست ، که با خاموش کردن موبايل در نهايت ظرافت می فهمانيد که : " عزيزم ، تو حتی از کار هم برايم مهم تری ."
يا دوستان و خانواده هستند جهت احوال پرسی که بعدا هم می توانند تماس بگيرند ، خاموش می کنيد که يعنی : " عزيزم ، من مصاحبت با تو را به گفتگو با هر شخص ديگری ترجيح می دهم . "
در بدترين و شايع ترين حالت ، خانم محترم و نزديک ديگری پشت خط است ، خاموش می کنيد که يعنی : " عزيزم ، تو فعلا بايد تصور کنی تنها زن زندگيم هستی و من عمرا سوتی نمی دهم . "
بنابراين در نظر داشته باشيد که در هر حالت خاموش کردن موبايل ، نشانهء شخصيت شماست !
Sunday, August 28, 2005
دوست دارم چند چیزو روشن کنم
من گفتم می خوام یه مدت تو نوشتنم تقیر ایجاد کنم....بهترین چیزیم که به فکرم رسید همین بود ..چون فکر میکنم اینا چیزایی که هرکودوم از ماها توش یه جور گیر داریم...اینها رو می نویسم به خاطر اینکه:
اول- ظاهر آدم تا حدی معرف شخصیت یه آدم(تا حدی).کسی که زیاد به خودش توجه نداشته باشه فکر نمی کنم که بتونه به کسه دیگه ایم توجه کنه (فکر کنم پیغمبر م در مورد ظاهر آراسته چیزایی گفته باشه)
دوم-چرا ما نمی تونیم وقتی که تو یه جمع قرار می گیریم ارتباط درستی با بقیه ایجاد کنیم؟..یا می شینیم یه گوشه و ساکت یا شروع میکنیم به مسخره کردن و خندوندن و شیرین جلوه دادن خودمون
سوم_ چرا همیشه وقتی آقایی با خانومی صحبت می کنه سروشو پایین میندازه یا یه طرف دیگه نگاه می کنه؟ این واقا احترامه؟چرا وقتی با خانومی صحبت می کنه هزار بار سرخ سفید می شه؟ به کی شک داریم ؟ به خودمون؟
چهارم- چرا هنوزم تو مهمونیا و عروسیاو هر مکان دیگه این همه صحنه های مزخرف مسخره میبینیم؟آیا واقا یه جا نشستن ساکت بودن و به هیچ کسی توجه نکردن معرف شخصیت بالای ماست؟ یا مشروب خوردن و هزار تا کارای دیگه نشون دهنده گرم بودن ماست؟
پنجم-........
این بحث شروع کردم چون خودم اولین کسی هستم که توش مشکل دارم...فکر میکردم به جای اعتراض و شنیدن حرفای رکیک.. بتونم کلی از حرفهای انتقادی شما استفاده کنم:
دوست عزیز گفته بودن که چرای به موضوعای تا این حد سطحی پرداختی...سطحی نوشتن از تو بعید بود.
واقا این موضوع سطحیه؟...در ضمن یادت باشه که همه چیز تو عمق نسیت تا به سطح نیایی تا از رو سطح همه چیزو نگا نکنی .خیلی موضوعای حساس دیگیه رو نمیبینی
دوست دیگه ای گفته بودن:چرا فکر میکنین که مردها بیشتر یا برابر زنها مشکل دارن .مگه تو این جامعه نیستین.مکه اینهمه مشکلات زنها رو نمی بینین؟
آگه نابهنجاری ما مردها نبود.خیلی مشکلات خانومها الان وجود نداشت. در ضمن آقایون هم در مسائل جزئی روزانه به اندازه شما خانومها مشکل دارن.شایدم بشتر...مشکل آقایون اینه هنوزنمی دونن یک خانوم از احترام بیشتر از سلطه خوشش میاد
عزیزی گفته بودند که. واقا تاسف باره که در مورد مسائل خصوصی خانومها اینقدر بی شرمانه می نویسین
خدمت این دوست عزیزم که دانشجوی پزشکی هم هستن .بگم خیلی مسائل خصوصی در مورد خانومها هست که ما آقایون باید بدونیم و نمی دونیم و از دونستنشم شرم داریم... شما می دونین رفتار تند و عصبی که ممکنه با یه خانوم در دوره قاعدگی ایشون داشته باشین..چه صدمه های روحی و عصبی در دراز مدت در این خانوم ایجاد کنه؟ کلاس تنظیم خانواده چیز بدی نبود نه؟ اگه فقط نمی خندیدیم
چند نفر پرسیده گفته بودند که فرخنگ 2000 ساله را چرا نادیدیه گرفتین. و صحبت از فرهنگ 1384 ساله می کینین؟
فقط میخوام بدونم این فرهنگ 2000 ساله پس کجاست؟ فکر کنم خیلی وقته که این فرهنگ با کارامون دفنش کردیم...و فقط چند تا مراسم رسمی ازش بجا مونده
خیلی متاسفم که ما مردم ایران. اروپایی ها رو به عنوان انسانهای متمدن می شناسم.و فقط بلدیم از خودمون انتقاد کنیم و وقتی موقع اصلاح خودمون میرسه یا مقاومت میکنیم یا با بی تفاوتی از کنارش رد میشیم...نسل قبل از ما نخواست خودشو اصلاح کنه مام که نمی خواییم نسل بعد از مام که دیگه بعید میدونم...پس ما کی رشد میکنیم
... جدی ما حقمونه که کشورهای پیشرفته دنیا از ما ایرانیها به عنوان یه مشت حیون با فرهنگ عقب مونده نام ببرن
Saturday, August 27, 2005

دلم برای برگ های شمعدانی و گل ميخک و دو غنچه اش ، بادام زمينی و کشمش تنگ شده . خسته ام از اين همه تکرار مکررات و می دانم آنها که مرد باشند و بويی از جنتلمنيت نبرده باشند ، مجال درمانشان با اين چند کلام ميسر نخواهد بود . ايستادن در برابر عرف و سنت ، توانی می خواهد از جنس توان اژدهای هفت سر که از عهدهء مردان اين روزگار خارج است ، هرچند می دانم آنانی که در اين خانه قلم می زنند ، جوری ديگر می انديشند و من به اين نگاهی ديگر احترام می گدارم . و بر اين باورم که مرد بودن نيز رنجی ست مثل زن بودن ، که اگر درد زايمان و نگرانی پاک نشدن روژ لب ندارد ، درد ريش زدن هر روزه و تحمل بدخلقی های دوست دختر يا عيال مربوطه و نگرانی از آشکار شدن هويت واقعی اش را دارد . زن از مرد بودن بيزار نيست ، از نر بودن بيزار است و نر های مرد نما .بگذريم . حديث دل بيشتر از آنست که در اين هزار جزيره بگنجد .

چگونه خود را جنتلمن نشان دهيم

خوب اصولا جنتلمن بودن کار سختیه . ولی میشه از بعضی راه ها وانمود کرد که یعنی ما هم آره ! چند تا اصل مهم هست که بدجوری غلط اندازه ، یعنی اگه آقایون این اصول رو رعایت کنن ، کلی می تونن به خودشون امیدوار باشن که ممکنه با یه جنتلمن واقعی اشتباه گرفته بشن .

اولین چیزی که توجه آدمو جلب می کنه ، بوی عطره ! اصولا بوی آقایون خیلی مهمه ، و مهم تر اینکه از یک کیلومتری به مشام برسه و تا یک هفته بعد هم بمونه . و خوب طبیعتا منظورم از بو ، بوی یه ادوکلن ملایم و با اسم و رسمه ، نه بوهای استاندارد و خداداد آقایون ! در ضمن خوبه کمی عطر هم به کف هر دو دست زده بشه تا موقع دست دادن تاثير گذار تر از آب در بياد .پارامتر بعدی پوشش ظاهریه . مثلا ,وقتی که فصل زمستونه ، یه پالتوی مشکی کوتاه با دکمه های باز و شال گردن طرح دار که رها شده روی پالتو ، کلی آدمو به اشتباه میندازه . و زیاد مهم نیست که زیرش چی باشه ، هر چند که یقه اسکی ساده با شلوار تیره توصیه میشه .

یکی از مهم ترین اصول جنتلمن بودن ، کفشه ! کفش باید تمیز باشه و واکس خورده و یه مقدار خفن ، بهتره از این کفش های جلو پهن باشه با ضخامت تخت زیاد و مهم تر از همه اینکه پاچهء شلوار کاملا رو کفش بشکنه ! و خوب اشتباهی که اکثر آقایون مرتکب میشن اینه که چون فکر می کنن جورابشون اون زیر دید نداره ، اصلا به رنگ جوراب اهمیت نمیدن ، در حالیکه وقتی پشت میز نشستن ، کاملا رنگ جوراب معلومه و مهم !

اما دست ! خوب دست یکی از حیاتی ترین (!) اعضای بدنه و تا قسمتی معرف شخصیت صاحبش ! هر چقدر خوبه که صورت يه آقای جنتلمن ، بدون مو و صیقلی باشه ، به همون اندازه خوبه که دستاش مودار باشه ! دست های خوش ترکيب ، با پوست برنزه ، انگشت های بلند و کشيده ، ناخن های بيضی و خوش فرم ، از لحاظ سايز هم که خوب طبيعتا بايد به اندازهء لازم بزرگ و قوی باشه .

خوب آقايونی که دست ها يا سينهء کم مو يا بی مو دارن ، بهتره حتی المقدور از لباس های آستين بلند و يقه بسته استفاده کنن . حالا که صحبت مو شد باید اعتراف کنم که موی سر آقايون به اون صورت قابل توجه نيست ، يعنی حتی يه آقای کم مو يا بی مو هم می تونه با رعايت اصول فوق ، کاملا توجه اشخاص رو از کچل بودنش به قسمت های ديگه معطوف کنه !ساعت هم نکتهء بی اهميتی نيست . از مصرف ساعت های طلايی به شدت خود داری کنيد . به جاش از ساعت های بند چرمی ( با رنگ مات ) استفاده کنيد و می تونيد جهت با کلاس تر شدن ، ساعت رو به دست راست ببنديد !راستی کمر بند هم مهمه ها ، محض رضای خدا از این کمربند های ورنی براق يا پوست پلنگی استفاده نکنید !يه چيز ديگه ، اگه شلوار جين آبی کمرنگ می پوشيد ، يادتون باشه پاچه هاش رو خط اطو نندازيد ، يه مقدار ضايع ست !کيف و کيف پول هم به شدت معرف شخصيت آدم ها هستن ! به خصوص کيف پول آقايون ، اينکه از اصل کيف پول دارن يا نه ، چه رنگی و چه جنسيه ، و اينکه کيف رو کجا می ذارن . تو جيب پالتو ، تو جيب کت ، يا تو جيب عقب شلوار ! و خوب از اونجايی که ممکنه با توضيح دادن " تفاوت قرار دادن کيف در محل های مختلف " سوء تعبير پيش بياد ، ديگه اين قسمت رو بيش از اين توضيح نميدم . فقط همين قدر بگم که بهتره از کيف پول غير تاشوی چرمی استفاده کنيد و اون رو در جيب داخلی پالتو قرار بديد .

در قسمت بعدی در باب رفتارهای جنتلمنانه از قبيل سلام کردن ، دست دادن با يک خانم متشخص ، باز کردن در ماشين و رستوران و مغازه ، همراهی کردن يک بانو در حين خريد ، گرفتن دست همراه در مقاطع مختلف زندگی ( ! ) و ... توضيح خواهم داد

Friday, August 26, 2005
هر چیزی تقیری لازم داره .تا از تکرار جلوگیری بشه.... این وبلاگم دیگه خیلی یکنواخت شده..می خوام یه مدت موضوعش
و عوض کنم ..یکم در مورد روابط اجتماعی و روفتار درستی که باید با مردم و خودمون داشته باشیم می خوام بگم(رفتار جنتلمنانه)....جون هر کی که دوست دارین یه مدت تنوع می خوام . به موقش مثل یه بچه آدم بر می گردم سر خونه زندگیم

********************

پرداختن ريشه اي و اصولي به مقولهء جنتلمنيسم مانند هر ايسم ديگر ، مستلزم شناخت صحيح از مبداء و منشاء آن و بررسي عوامل فرهنگي ، هنري ، اجتماعي ، اقتصادي ( با بخش خبري به همين نام اشتباه نشود ) ... شكل گيري و ماندگاري يا عدم ماندگاري آن مي باشد . اما سوال اساسي اينجاست : آيا جنتلمنيسم با معناي غربي آن مي تواند نسخه اي بر دردهاي ما باشد ؟ درد ؟ بله ، آنتي جنتلمنيسم در كشورهاي جهان سومي ( حالا كمي بالاتر يا پائين تر . زياد سخت نگيريد شما ! ) يك درد است . براي ديدن اين درد هم احتياجي به چشم دل نيست ، همان چشم سر كفايت مي كند ( خانماي با سليقه مي دونن من چي ميگم ) . و آيا مي توان در اوج مدرنيته جنتلمن بود و سالم ماند ؟ منظور سالم ماندن تمام وجوه يك انسان ( بخوانيد مرد ) است ، چه در ظاهر و چه در باطن . از فرق سر گرفته كه چپ باز شود يا راست تا سوراخ پنهان جيب كت كه پول از آن نشت كند يا نه ..
. شايد مثال كوچكي بتواند لُب كلام را بهتر برساند . حتماً بسياري از شما از معنا و مفهوم شارب در فرهنگ غالب اقوام ايراني با خبريد ، كه نحوهء پيرايش آن نشان شخصيت فرد است و پرپشت يا تنك بودن آن ميزان سنجش مردانگي . و براي ضمانت انجام كار گرو مي گذارند . حال اگر جنتلمنيسم غربي ، گذاشتن سيبيل را از اساس رد كند ، آيا ما هم مي توانيم چنين كنيم ؟ يا اگر چنين كرديم ديگر اصولاُ چيزي به نام مردانگي در اين ديار باقي خواهد ماند ؟ پس بايد فكري به حال اين تضاد سيبيلي در اين دو فرهنگ كرد تا نه سيخ بسوزد نه كباب ...

من هنوز معتقدم بهترين روش براي سالم ماندن در زمان تهاجم فرهنگي و در عين حال فرار از پوسيدگي و ركود و شايد هم كمي سجود ناشي از بخشهاي فسيلي فرهنگ خودي ، گرته برداري فرهنگي ست و اين ميسر نخواهد شد مگر اينكه اول اين ايسم ها و تبعاً جنتلمنيسم را از توليد كنندهء اصلي آن بگيريم و بعد آن را در ديگ فرهنگ خودي بريزيم و با كم و زياد كردن فلفل و نمك و ديگر چاشني ها ، آن را باب طبع مردم صاحب نظر اين ديار آريائي - اسلامي كنيم . البته ما در خيلي از مقوله ها چنين كرده ايم اما اشكالي در جائي هست و آن اين است كه آتشمان كمي تند است و به اصطلاح خوراك خوب قوام نمي آيد و جا نمي افتد . براي همين است كه ما هميشه يا پاك سوخته ايم يا از ترس سوختن ، آتش را خاموش مي كنيم و به تبع آن خام مي مانيم !

*********************

يه مرد ايرانی ، هر قدر هم که جنتلمن باشه ، هنوز سنتی فکر می کنه . هر قدر هم پوليور آرمانی و شلوار کاليبورن بپوشه ، باز هم در ضمير ناخودآگاهش دوست داره زير اون شلوار ، زير شلواری آبی راه راه ( شلوار آزاد کريستين ديور! ) بپوشه و پاچه هاش رو در جورابش مخفی کنه . دوست داره بعد از نوشيدن نوشابه ، با خيال راحت باد گلو در کنه ، اما خانوم همراهش بوی عطر کلينيک بده . دوست داره قليون بکشه و ميرزا قاسمی پر از سير بخوره ، اما دهان خانومش هميشه بوی آدامس ريلکس شوگِر لِس بده . مرد ايرانی زمان می خواد تا جنتلمن بشه . زمان لازم داره تا از پوشيدن پيژامای راه راه و شورت مامان دوز و زير پيراهنی کاپيتان در خونه صرف نظر کنه و به جاش تی شرت و شلوارک بوسينی بپوشه . مرد ايرانی مرد خوبيه ، اما هزار و سيصد و هشتاد و چهار سال سنت پشت سرش سنگينی می کنه ، هزار و سيصد و هشتاد و چهارسال . و زمان لازم داره تا اونهمه سال رو پشت سر بذاره و به قرن حاضر برسه . يه مرد ايرانی می تونه در حضيض سنت ، مدرن و جنتلمن باشه ، اما بايد بهش فرصت داد ، وقت داد ، اطمينان داد ، اعتماد داد ، کمی هم پول داد و تراول چک . من به شلوار آزاد اون مردی که دوست داره شلوار اسپرت باس بپوشه ، که سعی می کنه با کلاس باشه و بوی بارون بده احترام می ذارم ..کاش یدونی تو جامه ما احترام کذاشتن به یک خانوم اول ازاحترام گذاشتن به خودت شروع می شه .از رفتار درست و بااحترامی که برا خودت قائلی.

*********************

پس نوشت: فعلا در مورد آقایون مینویسم .چون آقایون نیاز به اصلاح بیشتری دارن. نوبت خانومام می رسه ولی شمام بخونین بد نیست مفیده...حداقل می دونین که دیگه هرتازه به دوران رسیدهای نمی تونه جنتلمن بشه..
Wednesday, August 24, 2005
بر این باورم انتخاب، برگزیدن بهترین راهی که می خواهیم نیست. رهایی از وسوسه برگزیدن راه های دیگری است که شاید زمانی خیلی بهتر از چیزی باشد که در حال حاضر انتخاب کردیم.
حقیقت این است که ما انتخاب می کنیم نه برای آن که چیزی ، راهی، کسی را که برگزیدیم بهترین است.
انتخاب می کنیم برای آن که خلاص شویم. از تردید، از ترس، از ناتوانی، از دلهره.
انتخاب می کنیم و چشمانمان را می بندیم. تا آسوده شویم. تا فراموش کنیم در گذشته ای نه چندان دور راه های بی شماری بود که می خواستیمشان. اما برای داشتنشان تلاشی که باید را نکردیم.
انتخاب می کنیم تا از رنج درد کشیدن و سرگردان میان چند راهی ماندن رها شویم.
انتخاب می کنیم و هرگز فکر نخواهیم کرد چیزی را که برگزیدیم آیا واقعا همان چیزی است که می خواهیم؟
انتخاب می کنیم چون رویاهامان متعلق به دنیایی که در آن زندگی می کنیم نیستند.
چون دنیایی که از آن ماست را نمی سازیم. نمی توانیم که بسازیم...
انتخاب می کنیم چون فقط یک بار فرصت زیستن داریم.
انتخاب می کنیم و پس از طی مسیر شانه را بی قید بالا می اندازیم و کردار و گفتار و رفتارمان در همه لحظه ها را گردن تقدیر می اندازیم.
بدون این که فکر کنیم در ما انسانی بود که شاید می توانست خیلی بهتر زندگی کند، اگر به جای انتخاب راهی برای زیستن، فرصت زیستن را مغتنم می شمرد
Tuesday, August 23, 2005
بعضی راهها را اگر چه مقصدی نیست،دره ای و گندابی نیز نیست.رهروی این راهها که باشی در بهترین حالت رو به ترکستانی،اما همیشه حداقلی از استغنا و عزت نفس در کوله بارت هست.تجریدی زیستن و اندیشیدن و دیدن اینگونه است،دل خوش به دور بودن از ابتذال و حقارت،نگریستن به جهان از ارتفاع و اگر کمی بینا باشی آگاه که:
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
اما عینی دیدن و عملی زیستن و عملیاتی اندیشیدن هر چه باشد خوب یا بد،هدفمند یا سرگردان،ولی همسایگان نابکاری دارد و ناکس تر از همه شان ابتذال
Monday, August 22, 2005
من هميشه ستايشگر دوستی بوده و هستم. شايد به اين دليل که هميشه دوستان خوبی داشته ام و هميشه کسانی بوده اند که در حضور آنان صداقت و صميميت را تجربه کنم.از همانهابود که ياد گرفته ام که می توان بی ريا محبت کرد,دوست داشت چون با من چنين بوده اند و ياد گرفته ام که منتی بر آنچه به عنوان يک دوست کرده ام نگذارم حتی اگر بی ارزش و بی مقدارش بدانند.که هیچگاه اینطور نبوده و متاسفم از اينکه آنقدر مناعت طبع ندارم که بتوانم دلتنگی خودم را پنهان کنم و چيزی ازآن ننويسم.
اعتراف می کنم که از جايی و کسی بيرون از دنيای وبلاگ دلگير بودم و آمده بودم که تلخ بنويسم,خیلی تلخ....آمده بودم بنويسم که در تعريف بعضی کلمات اشتباه کرده ام ولی چيز ديگری نوشتم .چيزی که درست بود نه چيزی که دلم می خواست.
مطلب بالا را با ته مانده صداقتم نوشتم، چيزی که باقی مانده نه چيزی که بود.چون بی گمان در گذشته چيزی بيش از امروز خود بوده است.
Sunday, August 21, 2005
من قادر به درک مفهوم ازدواج هستم. قادر به درک مفهوم رابطه آزاد بدون ازدواج هم هستم ولي هيچوقت قادر به درک مفهوم تنوع طلبي جنسي نشده ام. اين ميل به تصاحب همه چيز و همه کس کمي به نظرم غيرعادی مي رسد همانطور که هيچ شخص عاقلي به تمام غذاهای سر سفره حمله ور نمي شود. از اين ژست پيروزمندانه در شمردن تعداد شرکای جنسي و از اين افتخار به خوابيدن با کلثوم و زری يا شراره و في في هم بيزارم و به عنوان يک مرد افتخار چنداني در تصاحب آن نديده ام و نمي بينم .
خدايا در پيشگاه خودت شهادت مي دهم که سالم و سلامت هستم . قديس و امامزاده و تارک دنيا هم نيستم. علاقه من به اين قبيل امورات هم کمتر از ديگران نيست ولي به اين اصل اساسي در زندگي خود ايمان آورده ام که کسي که به دنبال همه چيز باشد در حقيقت به دنبال چيزی نيست. زنان را نمي دانم ولي از اين قسم مردان در زندگي خودم و در ميان دوستانم بسيار ديده ام. مانند سلطان شروع کرده اند و به قول خود زمين و زمان را فتح کرده اند و عاقبت در تنهايی و افسردگي مطلق به آخر خط رسيده اند. ديده ام که آن آرامش و اطميناني را که به دنبال آن بوده اند هرگز به دست نياورده اند.ديده ام که چگونه و چطور به اين تنوع لعنتي عادت کرده اند .
پيمانه ای از پشت پيمانه ديگر و شرابي از پشت شراب ديگر خالي شده است و آن مستي جادويی هرگز نرسيده است . ديده ام که اين پيمانه ها حتي رنگ و لعاب روشنفکری و عشق را هم يدک کشيده اند. ديده ام که گاهي کار به حقارت هم کشيده است. ختم کلام اينکه کسي با پريدن از اين اتوبوس به آن اتوبوس به مقصد نرسيده است و يا حداقل اينکه من نديده ام که برسد .
Saturday, August 20, 2005
گام معلق لکلک
مرز یعنی وسوسهء گذشتن، گذشتن یعنی پیشامد بازنگشتن. بازنگشتن یعنی از دست دادن ، بر جای گذاشتن و اینچنین است که بر سر هر مرز گامی سرشار آشفتگی و پریشانی معلق می ماند. فاصلهء بین عملی زیستن و تجریدی بودن به مبهمی مرز میان خیال و واقعیت است . اما مرزی هست و مرز نشینان ناگزیر از گذار.
ای بسا تخم خیال که به عمل بر آید، لاجرم آنان که در این سوی مانده اند عقیم ماندگانند بی بذر خیال و آنان که در آن سوی محصور ماندگان در چنبرهء تجرد نابارور خویشتن.
دو درد هست و یکی دلهره. درد تجریدی ماندن یعنی همان داستان نحوی و کشتیبان پس بگفت کل عمرت بر فناست زانکه کشتی غرق این گردابهاست
و درد تنها عملی زیستن یعنی سر فرو بردن به گنداب ابتذال.
ولی دلهرهء رفتن و باز نگشتن کوله بار همیشگی مرز نشینان است . روانمان پریشان این آشفتگی ، سرایمان نابسامان این آسیمگی
Thursday, August 18, 2005
گاهی شناخت این‌که به پایان دوره‌ای رسیده‌ای آسان نیست. ادامه می‌دهی، می‌کشانی و می‌کشی، سرت را گرم می‌کنی، اعتنا نمی‌کنی، اما در بطن خودت می‌دانی که مدتهاست به آنجا رسیده‌ای.
اما
..بعضی وقتا دلت برای جاهای قدیمی زندگیت تنگ می شه مخصوصا جاهای که باهاشون خاطره داری.زندگی کرد یو زندگی آدما رو دیدی خب کنار گذاشتن این جاهام همچون کار سادهای نست
اینجا رو نتونستم بزارمش کنار ...چون تنها جایی که فقط برا خودمه...شاید اینم یکی از دلایل وابستگی من به اینجا باشه.
تنها چیزی که می دونم اینه که برا رفتن باید هزار دلیل داشت نه برا اینکه فقط کسی یو قانع کنی بیشتر برا اینکه خودتم قانع بشی..بعضی وقتا لازمه آدم قبل کسی اول خودشو راضی کنه...اما برای برگشتن ...نمی دونم؟
بگذریم.......
********************
یک حرفت را برای همیشه آویزه گوشم کردم. "خودت را وارد بازی های کوچک آنها مکن. تو بزرگ باش". یادت هست که کی این را به من گفتی؟ باور داری که همین جمله، امروز مرا ساخته؟ امروز مرا، که اینگونه لبریزم از زندگی
از آن روز 3 سال و نیم می گذرد و هنوز حرفهایت را به یاد دارم . همیشه آدمهایی هستند که در زندگی دیگری نقش به سزایی را ایفا می کنند و تو یکی از آنها بودی در زندگی من. حرفهایت گنجینه ای ست که برایم مانده و انگاری تنها دوستی ست که همیشه می ماند.
ممنونم